بابائی پریشب یه مقداری لباس و لوازم بهداشتی مامانی برات خریده بود آورده بودیم خونه بابات هم نگاه کنه دیدیم ناراحت شد و گفت چرا مامان من این همه لباس برای من نخریده بود و حسودیم میشه به این فنجوسک من در طول عمرم بابام برام دوچرخه نخرید ولی فنجوسک من هنوز به دنیا نیامده براش خریدید چرا من ...... خلاصه بد جوری حسادت میکرد راستی چرا باید این همه لباس و خرت و پرت باید خرید مگه بابابزرگ شدن باید اینهمه خرج داشته باشه هر چند اینها همه با یه لبخند تو ارزش داره راستی هر شب دست به روی تو میکشم متوجه میشی خیلی دلم میخواد ببینم چه شکلی هستی یعنی عمر من به اونجا میرسه که ترا ببینم دعا کن
حسادت
-
مامان بهنودپنجشنبه 26 اردیبهشت 1392 - 10:46
-
مامان یسنادوشنبه 30 اردیبهشت 1392 - 16:35
-
مامان مهساسه شنبه 31 اردیبهشت 1392 - 04:45
-
زهره مامان آرسامپنجشنبه 2 خرداد 1392 - 04:56
-
مامان امیرمحمدشنبه 4 خرداد 1392 - 17:52
-
غزلیکشنبه 5 خرداد 1392 - 21:16
-
نازنينجمعه 24 خرداد 1392 - 09:21