طاهای ما در این هفته مرتب مهمونی بوده و در اینجا بدور از چشم کوثر خانم سوار دوچرخه شده و خوشحال بود
این هم خونه خانم که مادر بزرگ مادر بزرگش میشه و مهمونی عید بوده از کارهای جالبت اینکه وقتی منو میبینی از خنده نمیدونی چکار کنی و خودت رو لوس میکنی و سرت رو روی شونه هام میگذاری و وقتی میخوابی راحت غلط میزنی و از پشت میشی و فکر کنم دیگه برای بیرون اومدن مروارید های دهنت چیزی نمونده و خیلی اذیت داری میشی
این هم یکی دیگه از فرشته های اسمونی که نصیب خاله مامانت شده و همه خانواده ما رو ذوق زده کرده و شب و روز خودمون رو نمیشناسیم و نمیدونیم چگونه شکر خدا رو بجا بیاریم