سلام به طاها جون خودم بعدا" به تمام دوستای خوبش :
میدونی چقدر دلم برات تنگ شده ولی نمیتونی بگی ولی خوب باشه با حرکات خودت میفهمم آخه من حس خودم رو وقتی به تو منتقل میکنم تو عکس العمل نشون میدی این چند روز درگیر کار بودم آخر وقتم که خونه میومدم خسته و تشنه باید دنبال مامانت میرفتم برای خرید وسایلت چون دیگه چیزی به اومدنت نمونده و باید همه چیز رو برای اومدنت مهیا کنیم راستی دیشب وسایلت رو توی اتاقت چیدم البته باید بقیه فامیل درجه یک هم بیان ولی این افتخار برای اولین بار نصیبم شد که دکور اتاقت با من باشه تا بعدا دوباره جابجا کنن در فرصت بعدی چند تا عکس دارم که برات میگذارم برای یادگاری که بدونی تمام لحظاتت رو ثبت کردم.
فرصت طلائی
-
مامان بهنودسه شنبه 1 مرداد 1392 - 19:30
-
مامان بهنودسه شنبه 1 مرداد 1392 - 19:31
-
مامان فربدسه شنبه 1 مرداد 1392 - 20:40
-
مامان آیلینچهارشنبه 2 مرداد 1392 - 07:26
-
مامان امیرارشاچهارشنبه 2 مرداد 1392 - 08:22
-
غزل(مامان علي)چهارشنبه 2 مرداد 1392 - 08:27
-
مامان یسناپنجشنبه 3 مرداد 1392 - 03:36
-
الین مامانپنجشنبه 3 مرداد 1392 - 09:42
-
مامان الههجمعه 4 مرداد 1392 - 19:01
-
مامان رزچهارشنبه 9 مرداد 1392 - 02:47